i lost my love
دختر كوچكی هر روز پیاده به مدرسه میرفت و بر میگشت. با اینكه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد. سلام آقای ایرانسل! نوکرتم داداش! یه چندتا خواهش ازت دارم. جون نَنَت عمل کن بهشون... من تو مسابقه شرکت نمی کنم! به جون مامانم adsl دارم! صبح به صبح، ساعت ٧ منو با اس ام اس فروش ویژه بیدار نکن... شارژه جایزت بخوره تو سرت 1000000 تومان شارژ کنم 100تومن داخل شبکه هدیه بدی! موبایل بانک هم نمیخوام! اینقدر واسه هر چی زرت و زرت و وقت و بی وقت تبریک نگو! نکن برادره من! نکن پدره من! دِ نکن لعنتی! دِ دهن منو باز نکن آخه... من تا حالا از شما پیشواز گرفتم؟ بابام گرفته؟ داییم گرفته؟؟؟؟ کی گرفته؟؟ آخه چی میخواااای از جون من لعنتی که که میگی آهنگ های پیشواز داغ امروز اینا هستن. آخه یکی نیست درد منو بشنوه؟؟؟ در تنهايي خود لحظه ها را برايت گريه کردم در بي کسيم براي تو که همه کسم بودي گريه کردم در حال خنديدن بودم که به ياد خنده هاي سرد و تلخت گريه کردم در حين دويدن در کوچه هاي زندگي بودم که ناگاه به ياد لحظه هايي که بودي و اکنون نيستي ايستادم و آرام گريه کردم ولي اکنون مي خندم آري ميخندم به تمام لحظه هاي بچگانه اي که به خاطرت اشک هايم را قرباني کردم... تو کسی که خنده اش طعم زمستان میدهد چقدر زمونه بی وفاست
این صدای پای تنهایی از کوچه پس کوچه های شهر است که به گوش میرسد و حکایت از طلوع غم میکند من در زاویه پنهان خویش نشسته ام و دستهایم به جست و جوی اسمان رفته اند اسمان در غم من مینالد زمین از شیون های من به لرزه در ما اید و پرندگان در غم من از نغمه سرایی باز می ایستند وقتی گریه کردیم گفتند بچه ای وقتی خندیدیم گفتند دیونه ای وقتی جدی بودیم گفتند مغروری وقتی شوخی کردیم گفتند سنگین باش وقتی سنگین بودیم گفتن افسرده ای وقتی حرف زدیم گفتند پرحرفی وقتی ساکت شدیم گفتند عاشقی حالا که عاشقیم میگن اشتباهه وگناه ................................................................................ حكايت من،حكايت كسي است كه عاشق دريابود،اماقايق نداشت؛دلباخته سفربود،اماهمسفر نداشت؛حكايت كسي است كه زجركشيد،اماضجه نزد؛زخم داشت،ولي ناله اي نكرد؛نفس ميكشيداماهمنفس نداشت.خنديد،غمش راكسي نفهميد. .............................................................................................. امشب، باز بيدارم... .......................................................................... ............................................................................. دختر:خوشگلم دختر:دوستم داری پسر:نه دختر :اگه بمیرم برام گریه نمی کنی پسر:نچ دختر اشک تو چشماش جمع شدو پسر بغلش کردوگفت:تو خوشگل نیستی زیباترینی...دوستت ندارم عاشقتم اگه بمیری برات گریه نمی کنم...منم میمیرم .................................................................... تولد!! روزی که هیچگاه نفهمیدم برای چی باید خوشحال باشم!!! پدر آن شب اگر خوش خلوتی پیدا نمی کردی .................................................................. نظر يادت نره ه ه ه !!!!!!!! شاعر زن میگه :
به دنبال خدا نگرد
خدا در بیابان های خالی از انسان نیست
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست
به دنبالش نگرد
خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست
خدا در قلبی است که برای تو می تپد
خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد
خدا آنجاست
در جمع عزیزترینهایت
خدا در دستی است که به یاری می گیری
در قلبی است که شاد می کنی
در لبخندی است که به لب می نشانی
خدا در بتکده و مسجد نیست
گشتنت زمان را هدر می دهد
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن
خدا آنجا نیست
او جایی است که همه شادند
و جایی است که قلب شکسته ای نمانده
در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش
باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را جست
زندگی چالشی بزرگ است
مخاطره ای عظیم
فرصت یکه و یکتای زندگی را
نباید صرف چیزهای کم بها کرد
چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد
زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد
زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم
و سپیده دمان از آن بیرون می رویم
فقط یک چیزهایی اهمیت دارند
چیزهایی که وقت کوچ ما، از خانه بدن، با ما همراه باشند
همچون معرفت بر الله و به خود آیی
دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم
و با بی پروایی از آن درگذریم
دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم
سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداوند است
و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند
کسانی که از دنیا روی برمی گردانند
نگاهی تیره و یأس آلود دارند
آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند
خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید:
آیا "زندگی" را "زندگی کرده ای"؟!
بعد از ظهر كه شد، هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت.
مادر كودك كه نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینكه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت كه با اتومبیل بدنبال دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی كه آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حركت كرد.
اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد كه مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حركت بود، ولی با هر برقی كه در آسمان زده میشد ، او میایستاد ، به آسمان نگاه میكرد و لبخند می زد و این كار با هر دفعه رعد و برق تكرار میشد.
زمانیكه مادر اتومبیل خود را به كنار دخترك رساند، شیشه پنجره را پایین كشید و از او پرسید: چكار میكنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟
دخترك پاسخ داد: من سعی میكنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عكس میگیرد!
باشد كه خداوند همواره حامی شما بوده و هنگام رویارویی با طوفانهای زندگی كنارتان باشد. در طوفانها لبخند را فراموش نكنید
من همان که ابتدایش بوی پایان میدهد
خوب میدانم که یک شب ، یک شب بی انتها
عشق روی دستهای بی کسم جان میدهد
نمی دونم خدا کجاست
یکی بیاد بهم بگه کجای کارم اشتباست ؟
گاهی می خوام داد بکشم اما صدام در نمیاد
بگم آخه خدا چرا دنیا به آخر نمیاد ؟
امشب ، مي نشينم بالاي سر خيالت تا تو بخوابي. تا تو آسوده بخوابي
امشب، تا صبح نگاهت مي کنم. وقتي که مي خوابي، چقدر از هميشه معصوم تري!
دلم مي خواهد چشم بدوزم به چشمان نازنينت، وقتي خوابي. دلم مي خواهد بنشينم کنارت،
مراقب باشم که کسي، چيزي، صدايي، پرده ي نازک خواب لطيفت را پاره نکند.
رويا مي بيني؟!...
چه زيبا لبخند مي زني توي خواب!
چقدر چشمان زيبايت آرامش مي بخشد توي خواب!
تو چقدر آرامي!...
دلم مي خواهد هميشه از اين آرامشت قرار بگي
قضیه از اون جایی شروع شد که خیلی عصبانی بود!
گفت اگه دوسم داری ثابت کن گفتم چجوری؟
تیغو برداشتو گفت رگتو بزن!
گفتم مرگ و زندگی دست خداست
گفت پس دوسم نداری
... تیغو برداشتمو رگمو زدم!
وقتی داشتم اروم تو بغلش جون میدادام
اروم زیر لب گفت اگه دوسم داشتی تنهام نمیزاشتی!!!
پسر:نه
تو ای مادر اگر شوخ چشمی ها نمی کردی
تو هم ای آتش شهوت شرر بر پا نمی کردی
کنون من هم به دنیا بی نشان بودم
پدر آن شب جنایت کرده ای شاید نمی دانی
به دنیایم هدایت کرده ای اما نمی دانی
از این بایت خیانت کرده ای شاید نمی دانی
به نام خدایی که زن آفرید
حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از گل
و بعداً مرا از خشت آفرید!
برای من انواع گیسو و موی
برای تو قدری چمن آفرید!
مرا شکل طاووس کرد و تو را
شبیه بز و کرگدن آفرید!
به نام خدایی که اعجاز کرد
مرا مثل آهو ختن آفرید
تو را روز اول به همراه من
رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف
مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما
بلندگو به جای دهن آفرید!
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود
مرا خانه داری خفن! آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب
شراره، پری، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر
براد پیت من را حَسَنْ آفرید!
برایم لباس عروسی کشید
و عمری مرا در کفن آفرید
پاسخ شاعر مرد:
به نام خداوند مردآفرین
که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد
چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید
و شد نام وی احسنالخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد
مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت
ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم
تو زیباییام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونهام کار اوست
نه کار پزشک و پروتز، همین!
نداده مرا عشوه و مکر و ناز
نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بیریا آفرید
جدا از حسادت و بیخشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد
به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک درخت
و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک
من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود
که ای مرد پاکیزه و مهجبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر
و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایشت
نشسته مداوم تو را در کمین!
Power By:
LoxBlog.Com |